شب چراغ

یک‌بار پیامبر به قومی گفتند اگر اسلام نیاوردند‌ جزیه بدهند و اگر جزیه ندادند گردنشان را بزنید. البته، این فرق دارد با این که جزیه بدهند و اگر ندادند به ما کار نداشته باشند. مثلاً جاسوس آمده پیامبر خدا را بکشد. به او می‌‌گویند ایمان می‌آوری؟ اگر ایمان نمی‌‌آوری، آمده بودی پیامبر خدا را بکشی دیگر. پس گردنت را می‌‌زنیم.

قبیله بنی‌نظیر نه جزیه می‌‌دادند، نه اسلام می‌آوردند. پیامبر گفتند مردهایشان را گردن بزنید. رفتند پشت درخت‌‌ها پنهان شدند. فرمودند درخت‌ها را قطع کنید؛ یعنی این‌ قدر قاطع. چون قبیله بنی‌نظیر توطئه‌های کلان علیه اسلام می‌کردند، مثل داعشی‌های امروز بودند.

واقعاً اسلام را باید میلی ‌متری بخوانیم.

الان مشکل این است که حکم خدا اجرا نمی‌شود که این‌قدر دزدی می‌شود، چون الان قطع ید نداریم.

و اگر حکم خدا را اجرا نکنی، نفر بعدی خودت هستی که دچار دزدی می‌شوی. الان برخی می‌گویند کسی که فردی را کشته، نکشید! باشد، دفعه بعد برادر تو را می‌کشند. آن را هم نکشیم؟!

آن موقعی که به خودمان ظلم نشده و حد را برای شخص دیگری اجرا می کنند، ناراحت می‌شویم. ولی وقتی به خودمان ظلم شود، فریادمان به آسمان می‌رود. حد الهی اگر مراعات می‌شد "مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا". اگر کسی را که دزدی می‌کرد، حد می‌زدند و جلوی چشم مردم هم حد می‌زدند، الان این ‌قدر دزدی نمی‌شد و الان که دزدی می‌شود، به حکومت اسلامی فحش می‌دهند!

حالا شما می‌گویید نکشید! به ‌خاطر همین آقا امام زمان نمی‌آیند‌. الان نوجوان‌ها و جوان‌ها همین را می‌گویند. می‌گویند قاسم سلیمانی را کشتند که کشتند.

در یکی از مدارس دانش‌آموزان گفتند چون آمریکا قدرت دارد، باید به حرفش گوش بدهیم. گفتم آمریکا دانشمندان ما را کشته! گفتند چون به حرف‌هایش گوش ندادیم! گفتم پس حرف خدا را هم که گوش ندادیم، خدا ما را بکشد دیگر!

گفتم آمریکا ما را تحریم کرده. گفتند اگر به حرفش گوش بدهیم، تحریم نمی‌کند! گفتم ببینید آمریکا فقط در میانمار چقدر مسلمان‌ها را زنده‌ زنده سوزاند.

۰۶

آبان

۰ نظر

کتاب یار مهربان

اربعین ( مداحی )

انقده بی تو گریه کردم...

دارن میان دونه دونه عاشقا...

منو اربعین کربلایت...

قدم قدم با فرشته ها...

این بادیه را از شوق شما دویده..

شوق دیدار می جوشه در دل ...

گناهامو ندید گرفتی...

اومدیم پای پیاده آقا...

چه رازی در این گوشه بی قرار صحراست ..

۲۳

مرداد

۰ نظر

کتاب یار مهربان

سفر به دنیای ناشناخته ها

رفیق بزن رو جمله های زیر و از رمزینه ها رمزگشایی کن

برای دیدن کلیپ‌های بیشتر برای هر موضوع روش کلیک کن😁

خیال: خواسته‌هایت دست یافتنی است.

کشاورزی: خوشه‌های طلایی تلاش👇

انرژی هسته‌ای: برگه برنده‌ات را نگه‌دار👇

نانو فناوری: معجزه ذره‌ها را دریاب

سلول‌های بنیادی: سلول‌های معمار👇

کلیپ های بیشتری در این زمینه ببینیم(کلیک کن)

🎬سلول های بنیادی پیروز در بانک سلولهای بنیادی ایران

🎬 پژوهشکده رویان

🎬 درمان آرتروز با سلولهای بنیادی

ورزشی: رمز بزرگ خوشبختی👇

پزشکی: سال‌های دور از درد👇

نظامی: هر چه می‌توانی قدرتمندشو👇

صنعت نفت: گنج‌های زیر پا👇

اقتصادی: سخت است اما می‌شود👇

زیرساخت: الفبای آبادانی👇

امنیت: امنیت:خیالت راحت باشد👇

امید: چشم‌ها را باید شست👇

https://shabcheragh.blog.ir/post-preview

بعد از دیدن فیلم‌ها به آیدی کانال آرامش و امید پیام بده و تو قرعه کشی شرکت کن🤩

https://eitaa.com/aramesh_va_omid

این جا هم کلیک کن😉👇🏻

کــــــانــــــــــــــال نـــــــمــــــــکتاب

کـــــانــــــــــــال تکــــــــ رنــــــــگـــــ

🔸 نقاط قوت ما زیاد است، در هرتحولی روی این نقاط قوت باید تکیه کرد، آنها را باید افزایش داد، نقاط قوت را باید برجسته‌تر کرد و گسترده‌تر کرد.

(مقام معظم رهبری)

مااین نقاط قوت رابه نوجوان وجوان درقالب نمایشگاه نشان دادیم شماهم درثواب این کارشریک شویدباکمک مالی به نمایشگاه سفربه‌دنیای ناشناخته‌ها با هدف تبیین پیشرفت‌های ایران

شماره کارت نذورات فرهنگی
۶۱۰۴۳۳۷۳۳۸۱۴۹۹۰۷

۲۲

مرداد

۰ نظر

کتاب یار مهربان

هوای نفس

۱۹

تیر

کتاب یار مهربان

صلوات حضرت زهرا سلام الله علیها

متن عربی صلوات

ترجمه صلوات

۰۵

خرداد

۰ نظر

کتاب یار مهربان

نمایشگاه امید

۰۵

خرداد

کتاب یار مهربان

کتاب صوتی ویژه نیمه شعبان 1402

❖ کـــتاب صــوتی ســــــعید ❖

سعید پسر بچه ی١٢ ساله است که بسیار بااخلاق و دوست داشتنی است، دلسوز پدر و مادر و هوادار خواهر و برادرهایش.

برای کمک به امور خانه و بهتر شدن شرایط زندگی شان در یک کارواش به عنوان کارگر مشغول به کارشد. قصه از جایی شروع میشه که یک روز موقع شستن ماشین پای سعید لغزید و نتوانست خودش را کنترل کند و درد بدی در پاهایش پیچید. کم کم شکمش هم ورم کرد.

سعید بستری شد برای یک عمل معمولی. هنگام عمل اما دکتر متحیر ماندند از غده هایی که می دیدند…

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

❖ کـــتاب صــوتی ســـفر بیستم ❖

خسته شده بودم. ته ذهن و دلم آشوب بود. نمی‌ دونستم باید چه کار کنم. فکر می‌ کردم اطرافیانم، نگرانی‌ هاشون، علاقه‌ هاشون، واقعی نیستند.
دلم‌ می‌ خواست یکی رو پیدا کنم‌ که باهش حرف بزنم، از دغدغه‌ هام براش بگم. اون هم با نگاه و حرف‌ های قشنگش آرومم کنه.
این کتاب فردی رو بهم معرفی کرد که یک ساعت حرف زدن باهش، ارزش کلی تلاش و سختی رو داره‌. چون آرامشم باهش تضمینه…

◈ گفتار نویسنده ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ هیچ شو تا همه بینی! ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈سفر اول ( شور اول )◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر دوم ( یک خواهش ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر سوم ( بهانه داشتن ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر چهارم ( اشتیاق او ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر پنجم ( شعور شور ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر ششم ( اصالت خواستن ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر هفتم ( هوای او ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر هشتم ( مشتاق خسته ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر نهم ( دلدار شیرین ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر دهم ( زبان دل ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر یازدهم ( خسته بیدار ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر دوازدهم ( تردید ناپذیر ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر سیزدهم ( لذت محبت ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر چهاردهم ( هست هستی ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر پانزدهم (هستی من ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر شانزدهم ( نبود من ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر هفدهم ( بود محبوب ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر هجدهم ( حضرت مادر ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر نوزدهم ( تنها او ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفر بیستم ( تمنای وصال ) ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ وصال ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ سفیر یار ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

◈ بخش پایانی ◈

┄┅══𑁍═🦋═𑁍══┅┄

❖ کـــتاب صــوتی امــــام من ❖

من برای امام هستم، امام سایه سر من است.
من باید در کنار امام باشم تا امام در عالم حاکم باشد… محبت امام، شناختن امام، کمک به امام، عقل را رشد می دهد، دل را آرام می کند…
زندگی رضایت بخش یعنی با امام …